خیلی به ذهنم فشار میارم تا خاطرات اوایل آشنایی مون رو بخاطر بیارم

ولی خوب من اصلا به خوبی تو جزییات ارتباطمون یادم نمیاد

پس اگه چیزی از قلم افتاد یا فراموش کردم بگم ناراحت نشو گلم

تو که منو خوب میشناسی!!!!!

اوایل درست مثل حالا شیفت بودم

 شب زنگ میزدم خونت شروع به صحبت میکردیم

جالبه برام هنوز از عشق چیزی نمی گفتیم

ولی ساعت ها با هم حرف میزدیم

یه شب تا 2:5 یا 3 شب بود که صحبتمون طول کشید

یهو گفتی،ساعت چنده؟

گفتم 3 صبح

گفتی ای وای من صبح باید برم سر کار خواب میمونم!

و لحظه ها چه شیرین بود و زود گذر در کنار تو

خیابونهای حوالی مرزداران شده بود محل قرارمون

تا هم تو راحت برگردی خونه هم من

یادته یه دفعه تو ماشین معجون گرفتیم داشتیم میخوردیم

امیری زنگ زد

طوری باهات حرف میزد و امر و نهی میکرد که من فکر کردم برادرته!

بعد که فهمیدم فقط یه دوسته چقدر ازش بدم اومد

حتی تا چند سال پیش که هر دفعه اسمشو میاوردی

حالم بد میشد و میفهمیدی که ازش خوشم نمیاد

دروغ نباشه هنوزم ازش خوشم نمیاد

ولی وقتی دیگه جواب اس ام اس هاشو ندادی

دیگه منم بی تفاوت شدم نسبت بهش

((صخره))

 

 

فونت زيبا سازفونت زيبا ساز


تاريخ : دو شنبه 27 مهر 1394برچسب:, | 22:52 | نویسنده : صخره |

نمي دونم چي اولين بار باعث شد عاشقت بشم

اون لبخند شيرينت با يه دسته گل وحشي توی بغلت

توي عكسي كه براي پروفايلت گذاشته بودي!

يا اون نگاه معصوم و بي قل و غشت كه مي گفت

اين آدم هيچي تو دلش نيست جز محبت

نميدونم فهميدي با چه ترفندي دلتو به دست آوردم يا نه

ولي خوب ميدونم با سادگي تمام دل من رو مال خودت كردي

مني كه تا قبل از آشنايي با تو هنوز معني عشق واقعي رو نميدونستم

و جه كردي با اين دل........

خودت بهتر از هر كسي ميدوني حافظه من خيلي ضعيفه

براي سپردن تك تك خاطرات در كنار تو

ولي يه مرور كلي كردم به خاطراتم طي شش سال در كنار تو بودن

از اول آشنايي تا .....

يادمه اولين ديدار بعد مدتي صحبت و آشنايي

ميدون آزادي بود ضلع شمال شرقي

اولين كادو رو اون روز بهت دادم

فكر كنم اولين قدم زدن رو با هم كاخ سعد آباد داشتيم

روزي كه يه دوست بهت زنگ زد و مجبور شدي كنار من جواب تلفن شو بدي

محكم دست منو تو دست گرفته يودي و فشار ميدادي و با اون صحبت ميكردي

آره ميفهميدم اونقدر مهربون بودي كه دل هيچكسي رو نمي شكستي

اولين شعر رو برام روي نيمكت همون جا خوندي

از کتاب شعر فريدون مشيري که از توی کیفت بیرون آوردی

شعري كه براي من شد سمبل عشقمون

"تو كيستي كه من اينگونه بي تو بي تابم"

يادته نيمكت سيماني يخ بود؟

و تو براي اينكه من سردم نشه گوشه پالتوتو انداختي زير من؟!

و اين اولين چيري يود كه من از عشق درك كردم

((صخره))

گریه

 

 

فونت زيبا سازفونت زيبا ساز


تاريخ : دو شنبه 27 مهر 1394برچسب:, | 23:39 | نویسنده : صخره |

 

مي دانم شبي در سكوت و تنهايي

دور ار آغوشت آحرين نفس را خواهم كشيد

و با چشماني باز كه قطره اشكي در كنارش جاريست

و در انتظار تو ست خواهم رفت

كاش اين چشمان منتظر را تو در روز بعد

با دستان مهربانت ميبستي....

تا چشمانم مانند آغوشم حسرت لمس دستانت را نداشته ياشند 

اشك گوشه ي چشمم آخرين هديه من به توست

و چز تو كسي لايق برداشتن آن از روي گونه ام نيست

كاش بودم تا خودم اين هديه را تقديمت ميكردم

((صخره))

فونت زيبا سازفونت زيبا ساز


تاريخ : دو شنبه 27 مهر 1394برچسب:, | 18:22 | نویسنده : صخره |

نفس نمي كشم كه بي تو در تو بميرم

فونت زيبا سازفونت زيبا ساز


تاريخ : یک شنبه 26 مهر 1394برچسب:, | 16:54 | نویسنده : صخره |

چه دورم از نفس هایت

چه از تب کردنم دوری

چه بیرحمانه تن دادی

به این دوری مجبوری

تو را در خواب می بینم

میان عطر گندم زار

که میبوسی نگاهم را

نه در قابی نه هاشوری

تو را در خواب می بینم

شمالی می شود حالم

عجب احساس مغروری

ببین باران که می بارد

تو از ذهنم نمی افتی

چه ردی مانده از یادت

چه زخم تلخ و ناجوری

فونت زيبا سازفونت زيبا ساز


تاريخ : چهار شنبه 22 مهر 1394برچسب:, | 10:31 | نویسنده : صخره |

نه از سرم می افتی....

نه از چشمم....

کجای دلم نشسته ای....

که جایت اینقدر امن است......

((صخره))

فونت زيبا سازفونت زيبا ساز


تاريخ : چهار شنبه 22 مهر 1394برچسب:, | 10:27 | نویسنده : صخره |

امروز آخرین دیدار بود

دیداری سنگین ولی کامل

دیداری که شاید عقل و دل هر دو با هم کنار اومدند

دل تا دلش خواست درد دل کرد و خودشو خالی کرد

چشم بغض چند ماهه خودشو ترکوند و اشک ریخت

عقل تا جایی که میشد به جواب سوالهاش رسید

و حدس  و گمان هاشو روشن کرد

و شاید آخرین  لمس عشق افلاطونی

که شاید این جسم دیگه تا روز مرگ

نتونه آغوش عشقشو تجربه کنه

و خاک سرد روزی جای حسرت آغوش اونو پر کنه

ولی تنها نکته این دیدار آخر

کنار اومدن عقل و دل یا همون

منطق و احساس بود

من عشقمو به خدای بزرگی سپردم که روزی

اونو با تمام سخاوت به من هدیه کرد

و در عوض ار خدا فقط و فقط خوشبختی شو میخوام

کاش با کسی که همراه شده به خوشبختی برسه

کاش بعد از گذشت چند مدت ببینم که

خوشبخت و شاد دست در دست اونی که دنبالش بود

در حال خنده داره از زندگی لذت میبره

((صخره))

فونت زيبا سازفونت زيبا ساز


تاريخ : دو شنبه 20 مهر 1394برچسب:, | 12:40 | نویسنده : صخره |

روزی برای ثبت خاطراتت دفتری باز میکنی

دفتری که لحظه لحظه شوق زیستن را در آن ثبت میکنی

 روز به  روز لبخندت را، غمت را، دلواپسیت را

 لحظه های خوش سفرت را

چشم انتظاری هایت

در کنار او بودنت را

دلتنگی هایت، نگرانی هایت

خوشحالی و غم هایت را

لحظه های موفقیت، لحظه های تلخ از دست دادن هایت را

بهانه برای باز بودن دفتر بسیار است وقتی

او کنارت باشد

و باید بست دفتر خاطراتی را که دیگر

شریکی برای خاطراتت نیست

پس دفتر خاطراتم را با همین برگ آخر میبندم

 زیرا دیگر نه بارانی خواهد آمد نه موجی

تکه سنگی که از صخره به جا مانده اینک

 در ته دریای بیکران زندگی

ساکت و آرام در انتظار گذشت زمان است

تا شاید روزی موجی آرام از کنارش بگذرد

و بگوید ((چقدر چهره تو برایم آشناست))

و من بگویم "بیا در کنارم اگرغصه ای داری بگو...

که من با جان و دل گوش خواهم داد.....

((صخره))

 

فونت زيبا سازفونت زيبا ساز


تاريخ : یک شنبه 12 مهر 1394برچسب:, | 8:23 | نویسنده : صخره |
  • دانلود کتاب
  • گوف
  • فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز
    فونت زيبا ساز