عصرها حوالی ساعت دلتنگی یه فنجون چای بدست بازم میرم گوشه دنج اتاق
روی صندلی راحتی میشینم و فنجون چای رو کنار پنجره میزارم
آلبوم خاطراتمو باز میکنم
آلبومی که وقتی باز میشه عطر یاس و نرگس فضای ذهنمو پر میکنه
اولین عکس مثل همیشه لحظه ای رو به تصویر میکشه که برای اولین بار دیدمت
بی اختیار لبخندی روی لبام میشینه و مثل اون لحظه صورتم سرخ میشه
هنوز هم گرمی دستت که برای اولین بار توی دستم گرفتم از یادم نرفته
دستای سرد و عرق کرده من نشون میداد که چقدر اضطراب دارم
و ((تو)) چقدر آروم بودی و باوقار
آرامشی که بعد از چند لحظه منم آروم کرد
همیشه برام دل کندن از این عکس و رفتن سراغ عکس بعدی سخته
عکس بعدی من و ((تو)) رو نشون میده نشسته روی نیمکت دو نفره توی پارک
یادت میاد؟
دست میبرم سمت فنجون چای تا گلویی تازه کنم
ولی بازم مثل همیشه اونقدر توی حال و هوای ((تو)) غرق بودم
که فنجون چای سرد شده بود
گاه و بی گاه نگاهی به نگاهت گره می خورد
و دلی بی دلیل دل به دلت می بندد
دستی دستت را دستگیر برخواستن می خواهد
و پایی پای در راه بی پایان عشقت میگذارد
آنگاه ((تو)) فقط نگاهش را با لطافت نگاهت
دلش را با مهربانی دل پر مهرت
دستش را با گرمی دستان پر محبتت
و پایش را با استواری گامهای استوارت در راه عشق
دریاب و عشق را به وجود تشنه او هدیه کن
زیرا ((تو)) سر چشمه عشقی و عشق نهایت خوشبختی
((صخره))
بازم چشمام خیره مونده،مات و مبهوت ولی این بار
نه به صفحه کیبورد،بلکه به راهی که مسیر اومدن ((تو))ست
راهی که عطر قدمهای ((تو)) سنگ فرشش کرده
مسیری که همیشه خیس یاد ((تو))ست
گاهی اوقات دلم میخواد بشمارم ببینم چند تا عاشقتم
ولی هر بار که بیدار میشم یادم نمیاد تا چند شمارش کردم که خوابم برد
همیشه خندم میگیره آخه توی خوابم داشتم میشمردم
راستی بعد از عدد 999999999999999999999999999999چنده؟؟؟
لابد فکر میکنی دروغ میگم؟!
نه بجون بارون تا این عدد شمردم!
ولی خوب نمیدونم وقتی توی خوابمم میشمارم قبوله یا نه؟
به هر حال مطمئنم عشقم خیلی بیشتر از ایناست
راستی یه عدد پیدا کردم که آخر عدداست
اسمشو گذاشتم افلاطون
حالا دیگه میدونم چند تا دوستت دارم
اونقدر که شدی ((عشق افلاطونی)) برام
پس بازم فقط خیره به راهت میمونم و دلمو بغل میکنم و جای ((تو)) نوازشش میکنم
تا وقتی ((تو)) از راه برسی و این طفل بازی گوش رو کمی آروم کنی
عشق افلاطونیم چشم به راهتم
((صخره))
شیطان بزرگترین گناهش حسادت بود
که باعث نافرمانی از خدا شد
و حوا گناهش هوس که با یه سیب گول شیطون رو خورد
آدم هم به هوای عشق به حوا
زمین رو به بهشت ترجیح داد
مطمئنم که عشق و هوس دو چیز متفاوت هستند
که خیلی ها این دو رو با هم اشتباه میگیرن
عشق چیزیه که آدم و حوا رو دوباره به بهشت بر میگردونه
ولی هوس همون سیب که جریمش رو زمین موندنه
عشق رو براتون آرزومندم
((صخره))
سلام نازنینم
میخوام کمی از حالم برات بنویسم
اوضاع حال من گفتنیه
و شنیدنش حال ((تو)) رو عوض میکنه
حالی دارم در این احوال
حالی به حالیه این حاله من
هم در حال و هم در گذشته
حال میکنم با این حال
خیلی با حاله
نمیتونم حالتش رو توصیف کنم
حالا حالاها گیج حالمم
کاش ((تو)) بودی تا از حالت چشمات میفهمیدم چه حالی دارم
حالیم میکردی وقتی پیشم نیستی حال و روزگارم اینه
میدونم باید حالا حالا با این حال بسازم
ولی ((تو)) حال منو درک کن
حال من بسته به حالته
حال ((تو)) که خوب باشه حال منم خوبه
((صخره))
.: Weblog Themes By Pichak :.